جونمی تفریح و گردش
دیروز که جمعه بود بابا مجید گفت میخوایم بریم تفریح بریم طبیعت گردی منم نهار درست کردم و رفتیم باغ بابابزرگ چقدر به شما خوش گذشت ـ
آخه دیگه راه افتادی دیگه نمیتونم یه لحظه بغلم نگهت دارم همش دوست داری راه بری هنوز تعادلت تو راه رفتن یکم ضعیفه منم با اینکه همه ی حواسم به شما بود بازم یه سره تالاپ و تولوپ زمین میخوردی هی پا میشدی,
هرچی آشغالیم که گیرت میومد میخوردی حتی یه چند باری سنگ ازتو دهنت درآوردم ـ
باهاپوی باغ که دوست دوست شده بودی از دو قدمیت میگذشت انگارنه انگار(قربونت بشم که اینقدر شجاعی عسل مامان)
از ماشین سواریت نگفتم کلی فرقون سواری کردی حالا بعدا عکسشم میذارم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی