کفش
امروز رفتیم بازار برای خودم کفش بخریم همین جوری بدون قصد خرید کفش برای الینا رفتیم داخل مغازه کفش بچه گانه همین که الینا کفش بچگانه ها در طرح ها و رنگهای مختلف و دید در بدو ورود کفشهای خودشو درآورد وکفشهای لنگ و والنگ میپوشید دخملم بسیار خوشحال از تنوع رنگها و مدلها همین که ما کمی با فروشنده در حال گفتمان بودیم یهو الینارو دیدیم که یه لنگه کفش سبز و یه لنگه کفش مشکی زیر بغل زده و آروم آروم یواش یواش موش موشکی از مغازه خارج شده و هی زیر چشمی نگاهی به طرف مامیکنهخلاصه با جیغ وداد الینا از مغازه خارج شدیم دخملکم عاشق کفشه کفش که میبینه از خود بی خود میشه یکی از سرگرمیهاش پوشیدن و درآو...
عادتهای خوب خوب
وقتی یه چیزی از کسی میگیره یا درخواستی داره که انجام میشه بلافاصله میگه میسی یعنی مرسی
دخمل خلاقم
برای خودش سبد و لگن هایی که تو کابینت بود و برداشته چیده از این یکی به اون یکی اونم با چه ذوقی ...
عادتهای خوب خوب
وقتی میخواد از زمین بلند شه میگه الله یعنی یا الله همین که سجاده پهن میشه یا مهر میبینه سریع مهرومیزاره میره سجده از نماز فقط سجده بلده تازه اونم ایستاده سجده میکنه دخمل نماز خونم. غذاش تموم میشه دستای کوچولوشو بالا میگیره میگه الهی شکر.
عوامل شاد کننده برای الینای نازنین
مسواک زدن نخ دندون کشیدن حموم رفتن و پارک رفتن الینا عاشق این کارهاست.وقتی بهانه گیری میکنه یا بیخودی نق میزنه و گریه میکنه کافیه اسم یکی از اینارو ببرم فوری ساکت میشه و دست منو میگیره میکشه میگه بیییم.....بییییم شبها میاد کنار خودم وامیسته مسواک میزنه به نخ دندون میگه دندون با یه لحن خیلی زیبا
شاهکاری از الینا
الینا قدش بلند شده دیگه دستش به کشو بالای میز آرایش میرسه رفته کشو کشیده بیرون دستشو برده داخل یه رژ به دستش رسیده انگشت مبارکو تا جایی که راه داشته فرو برده داخل و تمام صورتشو رژی کرده با یه بدبختی تمیز کردم با صابون پاک نمیشد متوصل شدم به شیر پاک کن با این وجود هنوز ابروهاش داخلش قرمزی مونده بود اینم چند تا عکس از شاهکار خانم خوشگل مامان. ...
بدون عنوان
کلا این هفته ،هفته ی خوبی نبوده کلی بلا سرالینا اومده سرماخوردگی انگشتش با شیشه برید ناخنش شکست از روی کالسکه با سر خورد زمین ا ینم از دستش الهی مادر فدات بشه عزیزم که تو یه هفته این همه بلا سرت اومده.
خدارو شکر به خیر گذشت
دیشب دخترکم یه تجربه ی خیلی دردناک داست.تا خود قبح تو خواب ناله میکرد دیشب وقتی الینا داشت با بابایی بازی میکرد از رو پشت بابایی خورد زمین و شروع کرد به گریه کردن و همش میگفت مامانی... دستم دیگه نمیوونم از جا در رفته بود یا کش اومده بود تا فرداش دستشو تکون نمیداد تا اینکه خودش سرحال شد و شروع کرد به بازی واز دستشم استفاده میکرد خدارو شکر به خیر گذشت ولی بازیهای خطرناک الینا همچنان ادامه داره مثلا میره بالای صندلی و بی هوا میپره پایین. ...