ای بابا این روزا من هر جا میرم مامان یه سره دنبالمه هر چی دست میزنم مامان ازم میگیره هی میگه به این دس نزن به اون دس نزن الییییییییییینا بزار سر جاش مامان آخه چرا اینقد بهم گیر میدی همش نق میزنی که الینا منو کشتی الینا خستم کردی آخه خدا جونم چرا مامان اینقد بهم گیر میده خوب مگه من چی کار میکنم من میخام نماز بخونم وقتی مامان یا بابایی نماز میخونن مهرشونو برمیدارم فرار میکنم منم میخوام سجده کنم دعا کنم هی مهرشو دستش میگیره منم خودمو با تسبیح سرگرم میکنم تا نماز مامان تموم شه وچادر سرم کنه منم محکم سرمو میکوبونم رو مهر